مطمئنم غیر از خدا کسی باورش نمیشه که تو هنوز منو به سمت خودت میکشونی الان ساعت 22 روز یکشنبه 1/7/86 و من دقیقا همین الان از پیش تو دارم میام . اگه باورت نمیشه به این نشونی که ماشینتو بردی داخل حیاط خونتون و موقعی که داشتی لت دوم درو میبستی از جلوی خونتون رد شدم و دیدمت . داشتم راه خودمو میرفتم ولی نمیدونم چی شد چرا یهو به سمت خونه شما پیچیدم اصلا دست خودم نبود وقتی دیدمت فهمیدم چرا ازین ور باید میومدم . ستاره تو هیچ وقت عشق منو باور نکردی خیلیها بهم گفتن و میگن ولش کن برو دنبال یه زندگی دیگه ولی کدوم زندگی؟تموم زندگی و تموم هستی و بهترین داراییم که قلبم باشه رو تو با خودت بردی دیگه چیزی واسم نمونده که بتونم ادامه بدم . این روزا یه آدم بی هویت و خنده دارم. ظاهر منو که هر کی میبینه فکر میکنه هیچ غمی تو دنیا ندارم ورزش میکنم میدوم کوه میرم دوچرخه سواری میکنم و....ولی همه اینا یه پرده یه لایه واسه پوشوندن آتش التهاب درونمه سوختنی که با رفتن تو اغاز شد و اگه نیای اگه دیگه نبینمت اگه...به اتمام میرسه و خاکسترم رو هم به باد خواهد داد. اخه مگه میشه؟در حالی که قلبی ندارم به کسی دیگه دل بدم؟در حالی که همیشه بوی تو توی نفسهامه بوی دیگه ای رو بفهمم؟ در حالی که گرمی دستای تو هنوز بعد از 2 سال روی احساسمه گرمی دستای دیگه ای رو احساس کنم؟ نمیشه میدونم که نمیشه