ستاره هیچ وقت نمیتونم لحظه اولین گره خوردن نگاهامونو فراموش کنم شاید کمتر از ثانیه ای بود ولی سنگین ترین و شیرین ترین لحظه زندگیم بود . لحظه ای بود که قلب تشنه و مشتاق و همینطور غبار گرفته من به یکباره موهبتی عظیم از اسمان رو در زمین دریافت کرده بود .
الان که فکرشو میکنم و با این که چندین سال ازین لحظه میگذره و با این که ماجراهای دردناک بسیاری در این بین اتفاق افتاده ولی هنوز حلاوت و شیرینی این ثانیه در جان و کام و قلبم تازه و پایداره و همیشه خدا رو به خاطر اعطای این موهبت بزرگ شکر میکنم.
یادش بخیر همیشه در نگاههای تو انگیزه زندگی و امید موج میزد و برای همینم بود که اسم دوم تو رو توی قلبم امید ثبت کردم ودردفتر خاطراتم و دفترچه تلفنم برای استتار اسم تو رو امید نوشتم و یادمه یه بار که به اشتباه امید جان صدات کردم شدیدا بهم اعتراض کردی در حالی که نمیدونستی چه امیدی رو در زندگیم زنده کردی و چه خون حیات بخشی رو در رگهای خشکیده قلب و جانم جاری کردی.من تازه با تو زندگی رو بعد از سالها تجربه میکردم و تازه از زندگی کردنم لذت میبردم . به یکباره تموم دنیا برام قشنگ شده بود و تازه داشتم میفهمیدم که چقدرهوای تازه وجود داره و چقدر در هوای تو نفس کشیدن لذت بخش و باصفاست.
گفتم با صفا دارالصفا یادته؟همون جایی که قرار ملاقات با هم داشتیم و تو این اسم زیبا رو واسش گذاشته بودی؟
همون جایی که من و تو فارغ از شلوغی دنیا و دغل کاری ادماش به آغوش هم پناه میبردیم و ساعتی رو در یک عالم روحانی و آسمانی سیر میکردیم و غمها و غصه های دنیا رو به مسخره میگرفتیم و جان و قلبمونو در برکه یه عشق آسمونی شستشو میدادیم .
ستاره یادمه تنها اندوه و غصه ای که در اون لحظات همیشه اذیتم می کرد فکر دورشدن مجدد از تو بود . میدونم هرگز نمیتونستی درک کنی که یه نفر بعد ازین همه انتظار وقتی مطلوبشو بالاخره پیدا میکنه چقدر براش ارزش قائله و چقدر میترسه که نکنه یهو دوباره اونو از دست بده . و تو فارغ از همه این دغدغه ها میومدی و شهد شیرین بودنت رو قطره قطره به کامم میچشوندی و ملامت کنان ازم دور میشدی .
همیشه مورد گلایه تو بود تمنای بیشتر بودنم با تو .