سلام یاس همیشه با کلاس من
الان نیمه شب یکی از روزهای ابتدایی سال جدیده و من بعد از گذشت سالها هنوز نتونستم فراموشت کنم .
ستاره احساس میکنم هر چی بیشتر از زمان دوری من و تو میگذره التهاب یاد تو بیشتر و بیشتر در تارو پود روح من رخنه میکنه و ریشه هاش مستحکمتر میشه
خیلی با خودم در این سالها کلنجار رفتم تا همونطوری که تو بیخیال من شدی و فراموشم کردی بتونم فراموشت کنم اما هرگز این اتفاق نیفتاد .
میدونم یه روزی شاید سالهای سال بعد بالاخره گذارت به این صفحات و این نوشته ها میخوره اینا رو واسه اون روزی که تو بیای و بخونی نمی نویسم
واسه دل تفتیده و تبدار خودم مینویسم نمیدونم چرا هنوز بعد از اون همه بیوفایی تو بعد از اون همه آدمی که رنگ و وارنگ اومدن و تلاش کردن روزنه ای تو قلبم پیدا کنن و نا امید شدن و رفتن و بعد از گذشت این همه سال چرا اشک چشمام خشک نمیشن ؟
نمیدونم چرا هنوز وقتی قلبم درد میگیره و بهانه گیری میکنه فقط پشت در خونه توست
که آرومش میکنه و هنوز اون کوچه پس کوچه های پر خاطره و اون مدرسه هنوزم که هنوزست بوی تو رو میده و لذت حضورت رو برام تداعی میکنه چرا؟ چرا؟.....