سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانه
مدیریت
ایمیل من
شناسنامه
پارسی یار

مجموع بازدیدهای وبلاگ: 27553
تعداد بازدید امروز: 0
تعداد بازدید دیروز: 17
  • درباره من


  • آغاز یک رویا - رویای ناتمام
    نوید
    زخمی یک احساس ناتمام
  • پیوندهای روزانه

  • رویای ناتمام [181]
    [آرشیو(1)]

  • لوگوی من


  • لوگوی دوستان من

















  • وضعیت من در یاهو


  • یــــاهـو
  • موسیقی وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


  •  
    آغاز یک رویا - رویای ناتمام
    بسا کس که بامدادى را دید و به شامگاهش نرسید ، و بسا کس که در آغاز شب بر او رشک بردند و در پایان آن نوحه کنانش گریستند و دریغ خوردند . [نهج البلاغه]
  • آغاز یک رویا نویسنده: نوید پنج شنبه 86/6/29 ساعت 11:7 ع
  • یادش بخیر شبهایی رو که موقع خواب چشم به آسمان پر ستاره میدوختم و در اوج رویاهای کودکانه به عمق کهکشان پر میکشیدم و تک به تک ستاره های زیبا رو ملاقات میکردم و هر شب در بین اونا دنبال تک ستاره خودم میگشتم . از بزرگترا شنیده بودم خدا هر کسی رو که رو زمین خلق میکنه یه ستاره هم تو آسمون واسش اختصاص میده و ستاره هایی رو که پر میکشیدن رو میگفتن صاحبش از دنیا رفت . اونقدر غرق در رویای یافتن تک ستاره خودم بودم که نفهمیدم چه جوری شبهام صبح شد و چه جوری روزها و ماهها و سالهای عمرم گذشت و من همچنان در پی یافتن تک ستاره خودم بودم .

    تا این که یه روز خیلی اتفاقی و خیلی ساده و خیلی غیر منتظره اونو پیداش کردم . تعجب نکنید گفتم یه روز چون واقعا در یه روز کاملا آفتابی و روی زمین پیداش کردم  واقعا بی نظیر و زیبا بود و همینطور درخشان و جذاب.

    اونقدر نورانی که حتی نور آفتاب هم نتونسته بود مانع درخشندگی اون بشه.

    میدونید از کجا فهمیدم اون همون تک ستاره منه؟ چون فقط من اون همه نور و زیبایی رو میتونستم ببینم و بقیه سرشون به کار خودشون گرم بود و حتی احساس هم نمیکردن چنین منبع روشنایی در کنارشونه و شایدم هر کدومشون در کنارشون یه تک ستاره داشتن که فقط خودشون میدیدنش .

    نمیدونستم چه کار کنم حسابی غافلگیر و عصبی شده بودم کلافه بودم و دست و پامو گم کرده بودم آخه شوخی نیست بعد از این همه سال یهو اونی که یه عمر دنبالش بودی رو پیدا میکنی و اونم در بدترین شرایط ممکن درست در لحظاتی که دیگه نا امید نا امید از پیدا کردنش سر از اسمون گرفتیو فقط به زمین نگاه میکنی بعد بدون مقدمه روبروی خودت حاضر میبینیش . واقعا حس و حال خاصی به ادم دست میده که میتونه حتی تا مرز مرگ هم پیش بره چون واقعا لحظات عاشق شدن وصف ناپذیره اونم عشقی که در کل ثانیه های  زندگی یه نفر فقط و فقط یه بارسراغش میاد اونم بعد از سالها انتظار و در اوج نا امیدی و بدترین شرایط زندگی.


  • نظرات دیگران ( )
  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ